درین ره ای خضر از خار پا نمیمیری
ترا گمان که ز آب بقا نمیمیری
زمانه راستیام یاد داد و گفت چو خضر
به دست تا بودت این عصا نمیمیری
چو در محیط تعلق نمردی ای درویش
ز موج بیخطر بوریا نمیمیری
ز جام عشق اگر آب زندگی نوشی
چو شعله در دهن اژدها نمیمیری
چنین که زهر به کار تو استخوانم کرد
به حیرتم که چرا ای هما نمیمیری
به بحر عشق چه کار است ای نهنگ ترا
به مرگ خویش چو ماهی چرا نمیمیری
ستمکشان همه از جورت ای فلک مردند
تو از برای چه ای بیوفا نمیمیری
به درد عشق چو نبضم مسیح دید سلیم
به خنده گفت مرا مرحبا نمیمیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.