ما و دل دیگر به کوی تندخوی تازهای
هر زمان داریم با هم گفتگوی تازهای
نه به مهر و ماه ماند، نه به گلهای چمن
هست با شاخ گل ما رنگ و بوی تازهای
تا به چشم پاک بینم بر رخ او، دیده را
میدهم از گریه هردم شستوشوی تازهای
از مقیمان حریم وصلم، اما از دلم
میتراود شکوه چون آب از سبوی تازهای
گه به یاد زلف میگریم، گهی از شوق خط
هر زمان دارم چو طفلان آرزوی تازهای
هر قدم ضعفم به راه وصل افزون میشود
آب باریکم که میآیم به جوی تازهای
از سر سبز خود ای خضر این همه خرم مباش
آن قدر قدری نمیدارد کدوی تازهای
بس که عریانیم، چون آیینه از شرمندگی
هرکه را دیدیم، میسازیم روی تازهای
راه عشق است این که باشد رهروانش را سلیم
هر نشان پا، مزار آرزوی تازهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.