سحر زان شمع باشد تاب خورده
که او شب باده در مهتاب خورده
دلم بی نغمه ذوق از می ندارد
گل ما آب از دولاب خورده
بود پرورده ی سرگشتگی دل
چو گوهر آب از گرداب خورده
ازان زاهد ندارد ذوق گلشن
که دایم باده در محراب خورده
ز بی تابی گل این باغ گویی
که آب از شبنم سیماب خورده
مخورمی چون تراغم در کمین است
گران خیز است صید آب خورده
سلیم از می دلم خرم نگردد
چه داند باده را، خوناب خورده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.