از پی اسرار خود، کم با کسی پرخاش کن
راز پنهانی که داری همچو گل خود فاش کن
در گره تا چند داری همچو گوهر آب را
پنجهٔ مژگانی از دریادلی دُرپاش کن
زشت اگر گفتم ترا، از من چرا رنجیدهای
صورت خود را ببین و جنگ با نقاش کن
زاهد آمد، ساقی از آن می که ما دانیم و تو
جرعهای در ساغرش ریز و چو ما رسواش کن
هیچ کس چون دشمن از حال کسی آگاه نیست
جستجوی آفتاب ای ذره از خفاش کن
در دیار هند ازو دیدی چهها دیدی سلیم
نفس خود را سوی کابل بر، به سگ سوداش کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.