گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

بهار شد که رود هرکسی به راه چمن

شکوفه رفت ز خلوت به بارگاه چمن

بهار شد که ز شوخی دگر سوار شود

به اسب چوب چو اطفال، پادشاه چمن

بهار شد که ز خلوت صراحی و مینا

روند از پی طاعت به عیدگاه چمن

حریف لشکر خونریز غم نه ایم، ازان

چو خیل سبزه گریزیم در پناه چمن

ز باغ رفت و فتاد از قفای او چو قفس

هزار رخنه به دیوار از نگاه چمن

به عزم کوی بتان، احتیاج سامان نیست

شراب توشه ی این ره بود چو راه چمن

سلیم آفت غم را به دل علاجی نیست

خزان نمی گذرد از سر گناه چمن

 
sunny dark_mode