گنجور

 
سلیم تهرانی

به مردم عرض جمعیت کن از ایشان دگر بستان

مقامرخانه است آفاق، زر بنما و زر بستان

کسی چون مرغ بسمل چند برآهنگ غم رقصد؟

بیا مطرب زمانی دف ز دست نوحه‌گر بستان

به شیرین می‌کند عرض لباس عاریت خسرو

تو هم ای کوهکن از بیستون تیغ دگر بستان

به این مضمون نویسد نامه دایم پیر کنعانی

به یوسف، کز زلیخا دادم ای چشم پدر بستان

تو از ایران سلیم و ما ز ملک هند می‌آییم

اگر مشتی نمک داری بده، از ما شکر بستان