لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سلیم تهرانی

فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن

گر نداری زر برای باده، از گل قرض کن

بی‌پریشانی نگردد جمع اسباب نشاط

بهر دل سرمایه‌ای زان زلف و کاکل قرض کن

حسن هرگز طرفی از پهلوی اهلیت نبست

مایهٔ تمکین خوبی از تغافل قرض کن

بی‌نوایی می‌کشد بلبل ز تاراج خزان

از چراغ محفل ای پروانه یک گل قرض کن

این همه افغان ندارد گر جفایی دیده‌ای

سخت بی‌صبری سلیم، اندک تحمل قرض کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!