گنجور

 
سلیم تهرانی

به کوی عشق خوبان تا گذشتم

ز رفتن همچو نقش پا گذشتم

نه گل بر سر، نه خاری در کف پا

چو باد از باغ، بی پروا گذشتم

دلی بی آتش عشقت ندیدم

به افسون در رگ خارا گذشتم

به امید وصال بی وفایی

چو خورشید از سر دنیا گذشتم

سلیم از عشق خوبان حاصلی نیست

زیان دارد، ازین سودا گذشتم