گنجور

 
سلیم تهرانی

هر قطره ی شبنم رخ گل

سیلی ست به خانمان بلبل

عمرم همه در خیال او رفت

چون آب روان به سایه ی گل

مغرور به حسن خویشتن بود

زلف تو شکست شاخ سنبل

از شرم رخ تو گل گریزد

هر لحظه به زیر بال بلبل

از بهر دلم سلیم، دایم

خم در خم زلف کرده کاکل