همچو آتش داردم ایام در زندان سنگ
می توان گفتن ز جان سختی تنم را کان سنگ
چون لب جو سخت گیرد کار هرکس را جهان
از برای آب خوردن بایدش دندان سنگ
از نصیحت چند اصلاح دل سختش کنم
همچو موج آب باشم تا به کی سوهان سنگ
یاد قزوین در دلم بگذشت و از هندوستان
شیشه ام میدان کشید و جست تا میدان سنگ
افکند تا بر بساط شیشهٔ دلها سلیم
آسمان همچون فلاخن می شود قربان سنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.