گنجور

 
سلیم تهرانی

از فیض ابر شد به چمن هر نهال سبز

رنگ بتان هند شد از برشکال سبز

شوخی مباد بر سر پروازش آورد

کرده ست طوطی چمن از سبزه، بال سبز

هرگاه یاد چشم تو در خاطرش گذشت

صحرا تمام گشت ز اشک غزال سبز

در عشق ناله نیست ز مجنون عجب، که شد

بر روی لیلی از اثر گریه خال سبز

ریحان چگونه سبز نگردد درو سلیم

کز فیض ابر شد چو زمرد سفال سبز