گنجور

 
سلیم تهرانی

نیستی عیش و طرب، بیگانگی کم یاد گیر

رسم آمیزش به اهل عالم از غم یاد گیر

از طرب هرکس که خندد، گریه بر خود می کند

در عروسی خانه رو، آیین ماتم یاد گیر

یک صبوحی بیش در اطراف این گلشن مکش

گل سبکروحی نمی داند، ز شبنم یاد گیر

بعد هر عمری به تیغ خویش آبی می دهند

رسم دنیاداری از شاهان عالم یاد گیر

حال هرکس می شود معلوم از آثارش سلیم

نام جم راگر نمی دانی، ز خاتم یادگیر