دارد از داغ دل من خاطر مرهم غبار
می نشیند در دل تنگم به روی هم غبار
نیست بر خاطر مرا گرد ملال از هیچ کس
همچو اخگر خود به خود گیرد دلم هر دم غبار
گرد کلفت بس که می ریزد ز دامان فلک
در چمن آیینه ی گل گیرد از شبنم غبار
من نمی دانم که از آه دل محزون کیست
این قدر دانم که پیچیده ست در عالم غبار
گریه گرد کلفت از دل کی برد ما را سلیم
در دیار ما نمیگردد ز باران کم غبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.