دل در سواد زلف تو بیهوش می شود
در شب چراغ آینه خاموش می شود
دل با خیال او چو هم آغوش می شود
یک گل نچیده است که بیهوش می شود
آن را که همچو آینه افتد برو نظر
هرکس که دیده است، فراموش می شود
چون پرتو جمال تو پنهان کند کسی؟
آن آتش گل است که خس پوش می شود
دارم هزار حرف به آن بی وفا، ولی
در وقت عرض حال، فراموش می شود
از گفتگوی مرغ چمن ذوق می برد
هرکس چو شاخ گل، همه تن گوش می شود
روشندلان به هند ندارند رونقی
در شب چراغ آینه خاموش می شود
کار کسی سلیم که افتد به شاهدان
آیینه وار زود نمدپوش می شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل بی غبار از لب خاموش می شود
از جوهر آب آینه خس پوش می شود
بی مغز را کند دهن بسته مغزدار
خوان تهی نهفته به سرپوش می شود
در هر کجا فسانه چشم تو سر کنند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.