گنجور

 
سلیم تهرانی

مستان تواند خسته ای چند

چون توبه ی خود، شکسته ای چند

در کوی تو همچو مرغ بسمل

برخاسته و نشسته ای چند

شاید به عدم قرار گیرند

چون برق ز خویش جسته ای چند

دارم به بساط همچو طاووس

آیینه ی زنگ بسته ای چند

گر ذوق سخن سلیم داری

داریم شکسته بسته ای چند