پرتوی هردم به دل فیض الهی افکند
وقت آن آمد که داغ ما سیاهی افکند
سرفرازی از سر عریان بود خورشید را
شمع سر در پیش از صاحب کلاهی افکند
می شود لب تشنه را معلوم، راز تشنگی
بر لب دریا اگر گوشی چو ماهی افکند
لاله در باغ از نوید مقدم او همچو شمع
تاج خود را پیش باد صبحگاهی افکند
کوششی دارد پی سرمایه ی خود هرکه هست
بخت من بردارد، ار داغی سیاهی افکند
چشم مستت ریخت خونم را، بلی اینش سزاست
هرکه طرح آشنایی با سپاهی افکند
چتر سبز تاک را نازم که مستان را سلیم
سایه اش در سر هوای پادشاهی افکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.