گنجور

 
سلیم تهرانی

عشق از سرم چو شور ز میخانه کم نشد

آه از دلم چو گرد ز ویرانه کم نشد

مجلس تمام گشت و برای گل چراغ

دعوی میان بلبل و پروانه کم نشد

یک چوب گل به باغ برای دوا نماند

شور جنون بلبل دیوانه کم نشد

در آستان قیصر و خاقان کسی نماند

غوغای خلق از در میخانه کم نشد

شکر خدا که تفرقه ما را به هم نزد

بر باد رفت خرمن و یک دانه کم نشد

ماتمسرا سلیم، دل خسته ی من است

هرگز نوای نوحه ازین خانه کم نشد