گنجور

 
سلیم تهرانی

به عمر خضر تغافل ز بی نیازی کرد

چو شانه هرکه به آن زلف دستبازی کرد

نمی شود به ظرافت کسی حریف او را

توان چگونه به خورشید تیغ بازی کرد؟

درین زمانه که کاری به مدعا نشود

دگر چه کار توان جز زمانه سازی کرد؟

ز سنگ حادثه در هم شکست اندامش

چو شیشه هرکه به ساغر زبان درازی کرد

سلیم، قصه ی محمود و سومنات مخوان

که فتح بتکده ی دل، سلیم غازی کرد