گنجور

 
سلیم تهرانی

غبار خط نوخیزت ز سوی مشک می‌آید

نسیم کوچهٔ زلفت ز روی مشک می‌آید

عرق نوعی معطر می‌چکد از حلقهٔ زلفت

که پنداری مگر از شست‌و‌شوی مشک می‌آید

به یاد خط و خال او ز دل بیرون رود هوشم

به محفل در میان چون گفت‌و‌گوی مشک می‌آید

به وصل نسیه جان دادن، صلاح سینه‌ریشان است

که از سودای نقدا نقد بوی مشک می‌آید

سلیم از هرکجا عطار گلشن بار می‌بندد

به چین زلف او در جست‌و‌جوی مشک می‌آید