گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

می دو ساله به لب های یار من نرسد

گل پیاده به گرد سوار من نرسد

چها نوشته ام از بیخودی به نامه ی شوق

خدا کند که به دست نگار من نرسد!

دلم همیشه ازان همچو بید می لرزد

که چشم زخم خزان بر بهار من نرسد

ز شوق وصل تو خمیازه در دهان دارم

چو گل، شراب به داد خمار من نرسد

مگر به شیشه ی ساعت کنند بعد از مرگ

که دست صرصر غم بر غبار من نرسد

حدیث شوق به مکتوب، تا به چند سلیم

نویسم و به فراموشکار من نرسد