گنجور

 
سلیم تهرانی

آفت باد خزان را می توان معذور داشت

در گلستانی که هر بادام، چشم شور داشت

صفحه ی رنگین خوان خود سلیمان جلوه داد

از سرشک عاجزان، افشان چشم مور داشت

دوش مستی پرده از راز نهان افکنده بود

هر سر مویم به کف پیمانه ی منصور داشت

از توانایی می رطل گران را در شباب

می کشیدم، گر کمان موج صد من زور داشت(؟)

چون حباب اکنون به پیش قطره اندازم سپر

موسم پیری ست ساقی، می توان معذور داشت

از پر پروانه زن دامان همت بر میان

دست بر آتش توان تا کی سلیم از دور داشت