چو تیغ نیست محابا ز خصم پیشهٔ ما
به روی سنگ دود همچو آب شیشهٔ ما
ز شور عشق بود هرکه باخبر، داند
که هست نالهٔ ما بانگ شیر بیشهٔ ما
ز فیض ابر بهاری ز بس تهیدستیم
سلام خشک فرستد به شاخ، ریشهٔ ما
نمانده قدر هنر، ورنه دادی از انصاف
زمانه چون مه نو، آب زر به تیشهٔ ما
شراب بیلب معشوق زهر باشد، ازان
چو زهر خورده بود سبز، رنگ شیشهٔ ما
چه گل سلیم تواند کسی ز ما چیدن؟
چو شمع میخورد از آتش آب، ریشهٔ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.