خون دلم چو لاله، آرایش ایاغ است
بوی گل جنونم، مشاطه ی دماغ است
خسرو خبر ندارد از درد عشق شیرین
معلوم می توان کرد فرهاد سنگداغ است
ز آشفتگی دلم را سودای ناصحان نیست
طفلان خموش باشید، دیوانه بی دماغ است
گر خوب گشت خود هیچ، ور بد شود بسی طعن
شغل سخن گزاری چون خدمت چراغ است
نتوان سلیم در عشق همچشم خویش را دید
سوزم که شمع سوزد، داغم که لاله داغ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.