گنجور

 
سلیم تهرانی

هر کجا موج زند جام شرابی دام است

ساغر باده، گل صبح و چراغ شام است

روشنایی ز فروغ می گلگون داریم

روزن خانه ی ما باده پرستان جام است

قلعه ی قهقهه ی کبک بود دامن کوه

پای خم هست، چه پروای غم ایام است

از محبت کسی آسیب نبیند هرگز

عشق آهوست، همین است که شیراندام است

نیست در دوستی خلق بجز بیم خطر

طفل را دامن مادر چو کنار بام است

هر که زین باغ نظر بست، فراغت دارد

چشم پوشیده، ز آفت، زره بادام است

ره و رسم کرم از دور برافتاده سلیم

می‌دهند آنچه کریمان به گدا، دشنام است!