گنجور

 
سلیم تهرانی

دلم از یاد چشم گلرخان راه خرابات است

سرم از شور و غوغا چون گذرگاه خرابات است

ز فیض عام باشد گر فلک راهی درو دارد

نپنداری که از دیوار کوتاه خرابات است

ز خاطر رفت عزم کعبه تا میخانه را دیدم

رهی کز راه دل را می برد، راه خرابات است

بود اعجاز در اصلاح دل ها دختر رز را

ولی چون نوبت ما می رسد داه خرابات است

تفاوت از سلیم لاابالی تا تو بسیار است

تو ای زاهد گدای مسجد، او شاه خرابات است