مرا ز آتش تب مغز استخوان خنک است
قبای شعله چو پیراهن کتان خنک است
چو شعله سرکشی گلرخان همه گرمی ست
به مشرب دل من یار مهربان خنک است
هزار حیف که صوفی به صد پیاله شراب
نشد به باده کشان گرم و همچنان خنک است
به باغ ز آمدن خویشتن پشیمانم
چه سود گرمی بلبل که باغبان خنک است
به سایه ی گل و سنبل چه کار مرغان را
درین چمن که چو خس خانه، آشیان خنک است
نشاط انجمن از صحبت عزیزان است
چمن برای همین، موسم خزان خنک است
همین ز صحبت واعظ نه مجلس افسرده ست
چو صبح از نفس سرد او جهان خنک است
سلیم بس که دلم از نفاق رنجیده ست
چو تیغ در نظرم روی دوستان خنک است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.