لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست
سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست
منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود
شعله ی عریان ما را تاب خس پوشی کجاست
شعله ی شوقش چو مومم در گداز آورده است
سازگارم نیست یاد او، فراموشی کجاست
چون خر طنبور نتوان زیر بار نغمه رفت
مطربی ما بی دماغان [را] چو خاموشی کجاست
من خس و خارم سلیم، او شعله ی هستی گداز
گر درآید در برم، تاب هم آغوشی کجاست