رسید کوکبه ی موکب همایون فال
سعادت دو جهانش چو سایه در دنبال
چه موکبی، که چو خیل ستاره نزدیک است
که آسمان به رهش چون زمین شود پامال
ز فوج کشتی لشکر، فضای لجه ی گنگ
بود سپهر کبودی درو هزار هلال
سحاب فیض به بنگاله گشت سایه فکن
به مدعای خود ای سبزه همچو سرو ببال
سپهرمرتبه، اسلام خان مهرضمیر
محیط دانش و فضل و جهان جاه و جلال
ز شوق مقدمش از جزر و مد خود دریا
به رود گنگ برآمد برای استقبال
به کام ز فیض قدوم او ماهی
شده زبان ز پی شکر ایزد متعال
سفینه کرد ازان جای گوهرش دریا
که هست کاسه ی چوبین، خزینه ی ابدال
برای مردم بنگاله کشتی او شد
هلال عید کزان ذوق می کنند اطفال
ز عهد او که بهار نشاط این چمن است
شد از شراب طرب، جام لاله مالامال
ز بس رسیده به پایان، غم گرفتاران
به پای فاخته شد طوق گردنش خلخال
سفینه از زرگل گشت گنج بادآورد
نثار بر رهش آرد ز باغ بس که شمال
به چشم روشن خود می خورد قسم خورشید
که مثل او به جهان کس ندیده ام تا حال
سپهر صدرنشین سجده می کند صد جا
گرش به مجلس خود جا دهد به صف نعال
به روزگار اثر کرده آنچنان لطفش
که شد ز تربیت شعله، نخل موم نهال
خورد ز خون نهنگ آب، شاخ مرجانش
در آن محیط که افتد ز تیغ او تمثال
ز برق شعله ی تیغش دل گداخته است
که چشمه چشمه روان است از عروق جبال
عنان او نتواند گرفت دست قضا
کمان او نتواند کشید رستم زال
خیال تیغش اگر بگذرد به خاطر شیر
شود دو نیم دلش همچو نقش پای غزال
گشاده ناصیه خلق او به دشمن و دوست
گره ندیده بر ابروی او کسی چو هلال
ز جوی تربیتش آب خورده همچون من
قلم که یافته سررشته ی سخن از نال
ز التفات هما نیست غیر ازین غرضی
که اره بر سر خصمش نهد ز سایه ی بال
به عهد او پی تعمیر خانه ی بلبل
به خاک بیزی صیاد، دام شد غربال
به روی صفحه گذارد چو کلک مشک آلود
چو صفر، حسن خطش دل برد ز نقطه ی خال
شگفت نیست که مرغ کباب را گردد
ز ابر تربیتش سبز همچو طوطی بال
اگر اشاره ی ابروی حفظ او باشد
کند محافظت آب چون زره غربال
به ناوکش نتوان راه ترکتازی بست
ازین چه سود که شد کوچه بند، ناف غزال
به جرم این که چو مستان به شب فغان می کرد
کشید شحنه ی عدلش ز پشت کوس دوال
غرض نبودی اگر مدح او، چو پروانه
چراغ آینه می سوخت طوطیان را بال
به بزم او ز پی رقص ذره و خورشید
نوای عیش به این قول سر کند قوال
زهی ز ابر کفت هر گیاه خشک، نهال
همای جود تو چون آفتاب زرین بال
به روزگار سلیمانی تو نیست عجب
به شیر مرغ اگر پرورش دهند اطفال
نسیم خلق تو گر بگذرد به دشت ختن
چو بیدمشک کند نافه گل ز شاخ غزال
غبار ز آینه خیزد چنان که ابر از آب
عروس طبع تو خواهد کند چو عرض جمال
کبوتری که گرفت از تو خط آزادی
بود چو برج کبوتر، به دام فارغ بال
مروت تو کند عذرخواهی از بلبل
در انجمن گل قالی اگر شود پامال
چنان به عهد تو شد رسم مهربانی عام
که می زنند به دیوانه چوب گل اطفال
به کشوری که درو حفظ توست، همچون ابر
ز جویبار توان آب برد در غربال
جواب دعوی صد خصم را دهد یک دم
زبان تیغ تو ای وای اگر نبودی لال
برای خوردن زخم تو خصم چون ماهی
ز استخوان تن خویش ساخته ست خلال
ثنا بس است سلیم، این زمان دعا سر کن
که اختصار سخن خوشتر است در همه حال
همیشه مرغ نگه تا ز آشیانه ی چشم
ز شوق دانه ی خال بتان گشاید بال
لباس هستی، یکرنگ نیستی بادا
حسود جاه ترا چون به روی زنگی خال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف و مدح شخصیتی بزرگ و با جلال میپردازد که به عنوان محور سعادت و خوشبختی در جهان معرفی شده است. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا، از ستارهها، دریاها و طبیعت بهره میبرد تا عظمت و تاثیر این شخصیت را بر زندگی مردم به نمایش بگذارد. او را مانند خورشید و آفتابی میبیند که در میانهٔ زندگی مردم از برکت وجودش، نشاط و شادابی ایجاد میکند.
شاعر همچنین به ویژگیهای اخلاقی و فضایل او اشاره میکند و بیان میکند که این شخصیت، مروج مهر و دوستی است و در دوران او، مهربانی و محبت در جامعه رواج دارد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که وجود چنین شخصیتی در زندگی مردم، بهانهای برای شکرگزاری و دعا به سوی خداوند است.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف ورود و شکوه یک شخصیت بزرگ و خوشبختی او پرداخته شده است. به این شرح: وقتی این شخصیت وارد میشود، جلال و شکوه او در تمام دنیا نمایان شده و سعادتش مانند سایهای همیشه در پی اوست.
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی و عظمت یک کاروان اشاره میکند که مانند لشکری از ستارهها در حال حرکت است. به طوری که آسمان به خاطر این کاروان، به زمین نزدیک میشود و به نوعی زمین را زیر پا میگذارد. این تصویرسازی نشاندهنده قدرت و شکوه این کاروان است.
هوش مصنوعی: فوجی از کشتیها در کنار هم صف کشیده بودند و فضایی پر از راز و رمز در دریا وجود داشت. آسمان رنگی آبی و با هزار هلال در آن دیده میشد.
هوش مصنوعی: باران رحمت به بنگاله آمد، ای سبزه، مانند سرو به ادعای خود افتخار کن و سایه افکن.
هوش مصنوعی: اسلام خان، شخصیتی برجسته و سرشناس است که در عرصه علم و دانش و همچنین در زمینهی قدرت و عظمت اجتماعی، شناخته شده و مورد احترام قرار دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر شوق آمدن او، دریا به حالت جزر و مد خود، به سوی رود گنگ سرازیر شد تا او را استقبال کند.
هوش مصنوعی: به لطف حضور او، زندگی شیرینی مانند ماهی پیدا کرده است و زبانم برای سپاسگزاری از خداوند متعال به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: کشتی (سفینه) به خاطر وجود مروارید، در آن دریا قرار دارد. اما در حقیقت، مانند یک کاسه چوبی است که گنجینهای از پیران و عارفان را در خود دارد.
هوش مصنوعی: کشتی او برای مردم بنگاله مانند هلال عید است که بچهها از دیدن آن خوشحال میشوند.
هوش مصنوعی: از زمان او که بهار سرخوشی این باغ است، جام لاله از شراب شادمانی پر شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به انتها نزدیک شده، غم و اندوه افراد گرفتار به پای پرندهای چون فاخته چنان سنگینی کرده که گردن او را به طوق و خلخال تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: کشتی از طلا ساخته شد و گنجی که با باد آورده شده، بر سر راهش نثار میشود از باغی که در آن نسیم شمال وزیده است.
هوش مصنوعی: به چشم روشن خودم قسم میخورم که تا به حال هیچ کس را در جهان به مانند او ندیدهام.
هوش مصنوعی: آسمان بلند به نشانهٔ احترام در چندین مکان فروتنانه سجده میکند، اگر به او اجازه ورود به جمع خلقت را بدهد و در صف بندگان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: زمان به قدری برکات و مهربانیهای خود را نشان داده است که مانند یک نخل در حال رشد، از تربیتی که دیده، به شعلهای از لطافت و طراوت بدل شده است.
هوش مصنوعی: در آن محیطی که آب به رنگ خون نهنگ درمیآید، شاخ مرجان چگونه میتواند جان بگیرد و از تیغ او تصویری به وجود آورد؟
هوش مصنوعی: دل از درخشش تیز و خنک تیغش به شدت میتپد و احساس گرما میکند؛ به گونهای که در دل کوهها، آبها به آرامی در حال جریان هستند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بر سرنوشت خود تسلط پیدا کند و هیچکس نمیتواند به زور بازو و قدرت خود رستم زال را به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: اگر تصور کنیم که تیغ او (یا ضربه او) به ذهن برسد، دلش مانند پای غزال به دو نیم تقسیم میشود و همچون یک تصویر میماند. این نشاندهنده تاثیر عمیق و دردناک آن خیال بر دل اوست.
هوش مصنوعی: چهرهاش به قدری زیباست که هر کسی در برابر او احساس کوچکی میکند، نه تنها دشمنان، بلکه دوستانش نیز به روشنی و جذابیت او پی نمیبرند. ابروی او همچون هلال ماه، دلفریب و خاص است و هیچ کس نمیتواند نظارهاش کند.
هوش مصنوعی: از جوی تربیت سیراب شده، مانند من که قلمی هستم که با نغمههای جانسوز، هنر سخنگویی را آموختهام.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره دارد که تنها هدف از توجه و عنایت، این است که دشمن را به هلاکت برساند و بر او چیره شود. به نوعی، قدرت و توانایی شاعر را در کنترل اوضاع و به خطر انداختن خصم نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر پیمان او، بلبل به ترمیم خانهاش مشغول است و صیاد در حالی که دامش را با خاک رنگ میکند، جستجو میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که قلمی با جوهر تیره بر صفحه قرار میگیرد و مانند عدد صفر میشود، زیبایی خط او دلها را از نقطهی خال میرباید.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که مرغ کباب، به سبب پرورشش، پرهایش سبز و زیبا مانند طوطی باشد.
هوش مصنوعی: اگر ابروی محبوب نشانهای از حفظ و نگهداری او باشد، حتی آب نیز مانند زرهای که با دقت غربال شده است، تحت حفاظت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: راحتی در کنترل و هدایت تیر و کمان وجود ندارد، زیرا اگر مسیر را به درستی نداشته باشیم، به چه دردی میخورد که این مسیر مسدود شده باشد، مانند بند ناف غزال که نمیتوان به راحتی از آن استفاده کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر این که مانند مستان در شب فریاد میزدم، نگهبان عدالت او مرا از پشت لبهی تازیانهاش مورد مؤاخذه قرار داد.
هوش مصنوعی: اگر هدف از ستایش او نبود، پروانه مانند آتش چراغ میسوزد و طوطیها را بال میزند.
هوش مصنوعی: در محفل او، جشنی برپا است که توسط ذره و خورشید به نمایش درآمده و صدای شادی و سرور به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که از ابر بخار و رطوبت گیاهان خشک جان بگیرد. نهال بخشش تو مانند خورشید طلایی به آنها جان میبخشد.
هوش مصنوعی: در زمان سلیمان هیچ چیز عجیبی نیست اگر بچهها را مانند مرغ شیری تربیت کنند.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم خوشایند وجود تو از دشت ختن عبور کند، مانند بیدمشک، عطر گل را از شاخ غزال پخش میکند.
هوش مصنوعی: گرد و غبار از روی آینه بلند میشود، مانند اینکه ابر از آب به وجود میآید. زیبایی و جذابیت تو به مانند عروسی است که میخواهد خود را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: کبوتری که نشانهای از آزادی را از تو دریافت کرده بود، مانند برج کبوتران، در دام گرفتار شد و نتوانست پرواز کند.
هوش مصنوعی: اگر در جمع گلها، پرندهای مثل بلبل بر روی فرش گلها پا بگذارد و گلها را خراب کند، مروت و جوانمردی تو ایجاب میکند که از او عذرخواهی کنی.
هوش مصنوعی: به نحوی شده که محبت و وفاداری به وعدهات به اندازهای افزایش یافته که حتی کودکان هم به دیوانهها محبت میکنند و به آنها با چوب گل میزنند.
هوش مصنوعی: به سرزمینی که در آن از تو به خوبی مراقبت میشود، مانند ابر که نمیتواند آب را از جویبار در غربال نگه دارد.
هوش مصنوعی: زبان تیغ تو به تنهایی میتواند در یک لحظه به تمام دعواها و اعتراضات پاسخ دهد، افسوس که اگر این زبان نبود، در برابر دشمان خاموش و بیصدا میماندی.
هوش مصنوعی: منظور این است که دشمن برای آسیب رساندن به تو، به مانند ماهی که از استخوانهای خود خلال میسازد، از وجود خویش بهره میبرد و به خود آسیب میزند. به عبارت دیگر، او برای اینکه به تو صدمه بزند، از چیزهایی قربانی میکند که خود نیز به آنها وابسته است.
هوش مصنوعی: ستایش بس است، حالا وقت دعاست. زیرا کوتاه سخن گفتن در هر شرایطی بهتر است.
هوش مصنوعی: همیشه مراقب باش و چشم به راه باش تا از شوق زیبایی معشوق بپرستی و پرواز کنی.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که لباس زندگی و وجود ما همیشه یکدست و یکنواخت نیست و ممکن است ما را از درون دچار حسادت یا کینه کند، به ویژه وقتی که زیبایی یا خصوصیات خاصی داریم که دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، در زندگی، گاهی اوقات با چالشها و حسادتهایی مواجه میشویم که ناشی از ویژگیهای برجستهمان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.