گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سحاب اصفهانی

میل رفتن گر از آن گوشهٔ بامم باشد

لذت سنگ جفای تو حرامم باشد

کشتنی باشد و خون ریختنی تا امروز

دل خود کام ترا میل کدامم باشد

خوش بود وصل تو بی مدعی ای ماه تمام

چه شود دگر شبی این عیش تمامم باشد

گفتمش سر و قدت همچو قد سرو سهی است

گفت آنهم خجل از طرز خرامم باشد

آشیانم خوش و صحن چمنم دلکش لیک

نه چو کنج قفس و حلقه ی دامم باشد

او در اندیشه ی منع نگه گاه بگاه

من مسکین طمع وصل مدامم باشد

گفت سر گشته چنین تا به که ئی همچو (سحاب)

گفتمش تا به کف عشق زمامم باشد