چو من آراستم ز آیینه دل جلوهگاهش را
ز مهر افکند در آن عکس روی به ز ماهش را
سپاه غمزه در هر ملک دل کان شه برانگیزد
بویران ساختن اول دهد فرمان سپاهش را
نه تنها بر دلم تیر نگاه انداخت کز مژگان
هزاران تیر آمد در قفا تیر نگاهش را
بهشتی رو بتی دارم که بهر سرمهٔ چشمان
به زلف عنبرین روبند حوران خاک راهش را
چو من دانم خراب و مات و بیخود گردی ای ناصح
اگر چون من ببینی عشوه های گاه گاهش را
به دشت عشق ای یاران کدامین ابر میبارد
که غیر از درد و رنج و غم نمیبینم گیاهش را
کسی گر خواهد از حال صغیر آگه شود برگو
بپرس از ماهی و مه داستان اشک و آهش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانه بیشتر داند ز هرکس پیشگاهش را
ستاره نیکتر خواهد ز هرکس نیکخواهش را
گر اهریمن بنام او دعا کردی الهش را
بیفزودی ثوابش را بپالودی گناهش را
وگر آهو بچشم اندر کشیدی گرد راهش را
[...]
به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را
به نوبت پاس می دارند گلها خار راهش را
ز دست کوته مشاطه این جرأت نمی آید
مگر گردون ز پستی بشکند طرف کلاهش را
به این شوکت ندارد یاد، گردون صاحب اقبالی
[...]
کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟
که چشم انتظار از نقش پا بیش است راهش را
به غیر از سنبل آن جعد مشک افشان نمی باشد
اگر گلدسته ای، لایق بود طرف کلاهش را
سخن فهمی چو من از موشکافان بر نمی خیزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.