تا زدهام خویش به دیوانگی
یافتهام راه به فرزانگی
کی رسدم سلسله از زلف یار
گر نزنم خویش به دیوانگی
ریزد اگر خون من آن آشنا
به که دهد نسبت بیگانگی
آه که صیاد مرا در قفس
کشت ز بی آبی و بی دانگی
دام تعلق گسل و چون صبا
ساز جهان خانه به بیخانگی
کام بری گر بگذاری صغیر
کام به عشق از سر مردانگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سپهر افکنده ز مردانگی
غول تو بیغولهٔ بیگانگی
روی بپوش ای قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی
بلعجبیهای خیالت ببست
چشم خردمندی و فرزانگی
با تو بباشم به کدام آبروی
[...]
مشعلهٔ عشق چو شد خانگی
سوخته شد عقل به پروانگی
روح امین با همه فرزانگی
زد علم دعوی پروانگی
حاصل من چیست ز فرزانگی
رنج، خوشا عالم دیوانگی
آنکه سرزلف تو زنجیر ساخت
داد به ما منصب دیوانگی
بو که نمائیم به خویش آشنا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.