گنجور

 
صغیر اصفهانی

عشقت سپرد از دل دیوانه بدیوانه

این گنج کند منزل ویرانه بویرانه

در مجلس ما دلها بخشند بهم صهبا

می دور زند اینجا پیمانه به پیمانه

می با همه نوشیدم یک می‌همه جا دیدم

هرچند که گردیدم میخانه بمیخانه

خورشید ضیاگستر نبود زیک افزونتر

بینیش به هر کشور کاشانه به کاشانه

مشکل مکن آسانرا یکجا بفشان جانرا

تا چند بری آنرا جانانه به جانانه

در سوختن ار لذت نبود ز سر همت

گیرد ز چه رو سبقت پروانه بپروانه

هر کس بجهان آید دانی چه از آن زاید

چون رفت بیفزاید افسانه به افسانه

بس قصر که از شاهان بنیاد شد و بر آن

شد فاخته کوکو خوان دندانه به دندانه

از طبع صغیر اکنون‌ام د غزلی بیرون

شد گنج ورا افزون دردانه به دردانه