گنجور

 
صغیر اصفهانی

ما کار به تسبیح و به زنار نداریم

جز عشق دگر مذهب و کردار نداریم

از دیر و کنشت و حرم و صومعه فارغ

ما قبله بجز ابروی دلدار نداریم

آن آدم بی‌عشق بود صورت دیوار

ما کار بهر صورت دیوار نداریم

با یار بخلوتگه دل چونکه نشستیم

با کی دگر از طعنهٔ اغیار نداریم

چون خرقه و دستار بود مایهٔ سالوس

صد شکر که ما خرقه و دستار نداریم

از ضعف خود آزردن موری نتوانیم

صد شکر که ما قوهٔ آزار نداریم

بازار مکافات بود گرم و لیکن

ما بینش آن گرمی بازار نداریم

خاموش صغیر اینهمه اسرار الهی است

ما آگهی از پردهٔ اسرار نداریم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

ما تکیه بیاری هوادار نداریم

کاهیم ولی پشت بدیوار نداریم

زین پایه پست اوج غباری نگرفتیم

ما طالع خار سر دیوار نداریم

از بزم تو زین دیده خونبار جدائیم

[...]

صائب تبریزی

ما فکر لباس و غم دستار نداریم

اندیشه سامان چو سر دار نداریم

سر در ره آرایش ظاهر نتوان کرد

چون گل سر آرایش دستار نداریم

ای سایه اقبال هما رو سر خود گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه