من نخواهم به کسی زهد و ریا بفروشم
گو همه خلق بدانند که می مینوشم
واعظ بیهدهام وعظ مفرما که بود
در بر پیر مغان رهن کلامی گوشم
دستبرد غم عشق تو بنازم ای دوست
که ببردهست ز تن طاقت و از سر هوشم
گر نه از بهر نثار قدمت بود سرم
زیر این بار گران هیچ نرفتی دوشم
پای تا سر همه در ذکر گل روی توام
گرچه لبدوخته و غنچهصفت خاموشم
با کسی انس نگیرد دلم از خلق جهان
جز خیالت که مصور شده در آغوشم
چون که غمگینی من باعث خرسندی توست
روز و شب در پی غمگینی خود میکوشم
هر زمان روی تو را مینگرم همچو صغیر
دیده یکبارگی از هر دو جهان میپوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تظاهر و ریا دوری میکند و تأکید میکند که به جای زهد و ظاهر سازی، واقعیات احساسات خود را بیان میکند. او میگوید که به عشق و غم دوستش افتخار میکند و این عشق باعث شده تا او از سختیهای زندگی رنج ببرد. شاعر به زیبایی معشوقش اشاره میکند و میگوید که تمام وجودش مشغول یادآوری و یادگیری از اوست. او همچنین به تنهایی خود در این دنیا اشاره میکند که تنها خوشیاش در خیالی است که از معشوقش دارد. نهایتاً، شاعر ابراز میکند که غمگینیاش برای معشوقش خوشحالکننده است و او تمام تلاش خود را میکند تا خود را غمگین نگه دارد، چون به نظارهی چهرهی محبوبش همچون یک کودک مینگرد.
هوش مصنوعی: من قصد ندارم به خاطر دیگران خودم را زاهد و پارسا جلوه دهم، حتی اگر همه بفهمند که من شراب مینوشم.
هوش مصنوعی: واعظ، نیازی به نصیحت تو ندارم، چرا که در کنار پیر مغان، یادگیری و کلامی شنیدم که برای من ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: غم عشق تو را میستایم، ای دوست، که این احساس به قدری عمیق است که از جسمم نیروی طاقت و از ذهنم عقل را ربوده است.
هوش مصنوعی: اگر نبود که برای خدمت به تو است، من زیر این بار سنگین هیچگاه قدم از قدم برنمیداشتم.
هوش مصنوعی: من به طور کامل در فکر و ذکر زیبایی و حضور تو غرق شدهام، هرچند که ظاهرم ساکت و بیصداست و مانند یک غنچه که هنوز باز نشده است، خاموش ماندهام.
هوش مصنوعی: دلم با هیچکس جز تو، که در خیال من به تصویر درآمدهای، ارتباط برقرار نمیکند و از دیگران دل خوشی ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی ناراحتی من باعث خوشحالی تو میشود، من هر روز و شب سعی میکنم که غمگین بمانم.
هوش مصنوعی: هر بار که به چهره تو نگاه میکنم، مثل کودکانی که ناگهان از همه چیز غافل میشوند، همه چیز را از ذهنم پاک میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم
بر رخ من در میخانه ببندید امشب
که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم
من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل
[...]
می درم جامه و از مدعیان می پوشم
می خورم جامی و زهری بگمان می نوشم
من چو از باده گلرنگ سیه روی شدم
چه غم از موعظه ی زاهد ازرق پوشم
هر که از مستی و دیوانگیم نهی کند
[...]
من که از آتشِ دل چون خُمِ مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
قصدِ جان است طمع در لبِ جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کِی آزاد شَوَم از غمِ دل؟ چون هر دَم
[...]
گرچه از آتش دل چون خم می درجوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
حاش الله که نیم معتقد طاعت خویش
[...]
نوبهارست و در انجام طرب میکوشم
لب گل میمکم و خون جگر مینوشم
جلوه نخل مرادم نفریبد هرگز
گر همه شعله شود در هوس آغوشم
خسم و فرقت بیبرگی وی سوخت مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.