چون یاد از آن زلف سیه و آنخط زنگاری کنم
سرخ اینرخ چونزعفران از اشک گلناری کنم
بر آنسرم کز جان و دل هستی بپردازم باو
دور است راه عشق و من فکر سبکباری کنم
چشمان مست آن پری من دیدهام از چشم خود
گر بیخودم عیبم مکن نتوان که خودداری کنم
تاتاری از آن طرهام باشد بکف روزم سیه
گر آرزوی نافهٔ آهوی تا تاری کنم
خو کردهام با زلف او آنسان که مایل نیستم
آزاد خود را یک نفس از این گرفتاری کنم
هر دم که یار آید برم چون جام میخندان شوم
هر گه کشد پا از سرم مانند نی زاری کنم
دور از لب لعلش اگر روزی سرشگم کم شود
سازم دل صدپاره خون وزدیده گان جاری کنم
از چشم بیمار بتان دایم بود بیمار دل
یارب من این بیمار را تا کی پرستاری کنم
عزت پس از خواری بود کز خار گل سرمیزند
من آن نیم کاندر جهان اندیشه از خواری کنم
لطف شه مردان صغیر از بهر من کافی بود
گر حیدرم یاری کند من چرخ را یاری کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای یار خود، به ویژه زلف و چهرهی او، اشاره میکند و از عشق و دلسوزیاش برای او سخن میگوید. او به دوری راه عشق و سختیهایی که در این مسیر وجود دارد، اشاره کرده و از احساس خود در برابر معشوقش میگوید. شاعر از حال و هوای عاشقانهاش و دلتنگیهایی که برای یار دارد، از بیتابی و اشتیاقش مینویسد و میخواهد عشقش را بیان کند. همچنین، او به تحمل درد و رنج ناشی از عشق اشاره میکند و از خوار شدن و نیاز به یاری درخواست میکند. در نهایت، شاعر از خداوند یاری میطلبد تا در مسیر عشق ثابت قدم بماند.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد آن موی سیاه و خط زنگاریاش میافتم، صورتم را با اشکهای سرخ و مانند زعفران میآرایم.
هوش مصنوعی: من بر سر آن هستم که با تمام وجودم به عشق بپردازم، اما راه عشق خیلی دشوار است و به دنبال پیدا کردن راهی آسانتر میگردم.
هوش مصنوعی: چشمان دلربای آن معشوق را دیدهام و اگر از خود بیخود شوم، تو مرا سرزنش نکن. زیرا نمیتوانم خود را کنترل کنم.
هوش مصنوعی: اگر تاتاری از موهایم بگیرد، روزگارم سیاه خواهد شد، اگر بخواهم آرزوی زیبایی آن آهوی لطیف را به دلتنگی تبدیل کنم.
هوش مصنوعی: من به زلف او چنان عادت کردهام که حتی یک لحظه هم نمیخواهم از این وابستگی خودم را رها کنم.
هوش مصنوعی: هر بار که محبوب من نزدیک میشود، من شاد و خوشحال میشوم، اما هر وقت که از پیشم میرود، مثل نی ناله و زاری میکنم.
هوش مصنوعی: اگر روزی از لب شیرین او دور شوم و اشکم کم شود، باز هم قلبی پر درد و زخم را به تپش درمیآورم و از چشمانم اشک جاری میسازم.
هوش مصنوعی: من همیشه از چشمهای بیمار و زیبای معشوق دلم در درد است. ای کاش، خداوند، تا کی باید از این دل بیمار مراقبت کنم؟
هوش مصنوعی: بعد از افت و ذلت، عزت به وجود میآید، مثل گلهایی که از خار میرویند. من کسی نیستم که در این دنیا به خاطر ذلت فکر کنم.
هوش مصنوعی: محبت و کمک بزرگواران کوچک برای من کافی است، اگر علی به من یاری رساند، من نیز به گردونه زمان کمک میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم
من خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهد
من چرخ ازرق نیستم تا خرقه زنگاری کنم
دکان چرا گیرم چو او بازار و دکانم بود
[...]
ساقی بزم خاص شه آمد که خماری کنم
در دور این ساقی چرا دعوی هشیاری کنم
چون دوست آمد پیش من شد عشقبازی کیش من
چون عشق او شد خویش من از خویش بیزاری کنم
یوسف چو بر کرسی دل بنشست اندر مصر جان
[...]
گر دل به عشق من دهی بهر تو دلداری کنم
ور تن بحکم من نهی جان ترا یاری کنم
مستی شود گر آرزوت از عشق خود مستت کنم
مخمور اگر باشی ترا از غمزه خماری کنم
یاری اگر خواهی جلیس من باشمت یار و انیس
[...]
شد وقت آنکز بی خودی وصفی ز دلداری کنم
وز طور و طرز دلبری کو دارد اظهاری کنم
دورافکنم هم خرقه را از کف نهم هم سبحه را
در برنمایم طیلسان بر دوش زناری کنم
منصور سازم خویش را وز دل برم تشویش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.