گنجور

 
صغیر اصفهانی

هر چه خواهم سخن از زلف تو سازم تحریر

درهم افتد خط و گردد همه شکل زنجیر

خواب دیدم که رسیدم به لب آب بقا

ای بت نوش لب این خواب چه دارد تعبیر

نالهٔ من که اثر در دل فولاد کند

در دل سخت تو از چیست ندارد تأثیر

نه همین من به کمند تو گرفتارم و بس

کیست آنکس که نباشد بکمند تو اسیر

مژه و ابرویت ای ترک چه خواهند ز خلق

کاین یک از تیغ ببندد ره و آن یک از تیر

خاک کوی تو شود هر که بکوی تو فتد

بسکه خاک سر کوی تو بود دامن گیر

بشبی وصل تو ای یار شود پیر جوان

بدمی هجر تو ای دوست جوان گردد پیر

در مقامی که به عشاق دهی شربت وصل

هست شایسته که اول بچشانی به صغیر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode