یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد
تخم غم عشق در مزرع دل
جز درد و محنت حاصل ندارد
عشق است کاری مشکل که عالم
کاری بدینسان مشکل ندارد
باری که حملش ناید ز گردون
جز ما ضعیفان حامل ندارد
چون ما نباشیم مجنون که لیلی
غیر از دل ما محمل ندارد
چون ما نگردیم پروانه کان شمع
جز مجلس ما محفل ندارد
مقتول عشق است خود قاتل خود
این کشته در حشر قاتل ندارد
هر کس نبندد بر دلبری دل
یا آدمی نیست یا دل ندارد
با چشم حق بین نقش جهان بین
این نقش حق است باطل ندارد
جان صغیر است بینای جانان
از دیدهای کان حایل ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.