گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

احمدا بودی تو از گنج‌ لقا

بس‌ فقیر و تنگدست‌ و بینوا

مر تو را از گنج‌ حق‌ مالی‌ نبود

اینچنین‌ اعزاز و اجلالی‌ نبود

پس‌ تو را دادم به‌ گنج‌ خویش‌ راه

تا شدی اندر دو عالم‌ پادشاه

دادمت‌ گنج‌ بقاء بی‌ واهمه‌

مدعایت‌ را برآوردم همه‌

چون شدی در عشق‌ ذاتم‌ منقنی‌

کردمت‌ از گنج‌ ذات‌ خود غنی‌

این زمان نوحی‌ تو اندر فُلک‌ من‌

صاحب‌ گنج‌ منی‌ و ملک‌ من‌

هرچه‌ بود اندر خزینه‌ هست‌ِ من‌

بر تو دادم چون تو گشتی‌ پست‌ِ من‌

پس‌ به‌ یاد آر ای یتیم‌ بینوا

افتقار خویش‌ و استغنای ما