گنجور

 
صفی علیشاه

احمدا یاد آر کز ملک‌ وجود

رخت‌ بستی‌ چون به‌ اقلیم‌ شهود

تو به‌ صحرای شهادت‌ گم‌ شدی

هم‌ جدا چون قطره از قلزم شدی

من‌ نمودم ره تو را در بحر جمع‌

روشنت‌ کردم به‌ جمع‌ خود چو شمع‌

گشتم‌ از فضل‌ خود ای درّ یتیم‌

رهنمایت‌ بر صراط مستقیم‌

دادمت‌ در ظل‌ قرب‌ خویش‌ جا

تا تو باشی‌ گمرهان را رهنما