احمدا بودی تو از گنج لقا
بس فقیر و تنگدست و بینوا
مر تو را از گنج حق مالی نبود
اینچنین اعزاز و اجلالی نبود
پس تو را دادم به گنج خویش راه
تا شدی اندر دو عالم پادشاه
دادمت گنج بقاء بی واهمه
مدعایت را برآوردم همه
چون شدی در عشق ذاتم منقنی
کردمت از گنج ذات خود غنی
این زمان نوحی تو اندر فُلک من
صاحب گنج منی و ملک من
هرچه بود اندر خزینه هستِ من
بر تو دادم چون تو گشتی پستِ من
پس به یاد آر ای یتیم بینوا
افتقار خویش و استغنای ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.