گنجور

 
صفی علیشاه

احمدا آور یتیمی‌ را به‌ یاد

چون تو را دیدم یتیمی‌ نامراد

نه‌ تو بودی آن یتیم‌ بی‌پدر؟

از یتیمی‌ بی‌ نوا و در به‌ در؟

پس‌ شدم من‌ خود کفیل‌ و ضامنت‌

دادم اندر صدر عزّت‌ مسکنت‌

خود پدر گشتم‌ تو را از بدو حال

تا شدی زآن تربیت‌ صاحب‌ کمال

وآن علی‌ را ز ابتدا تا آخرت‌

ساختم‌ هر جا معین‌ و یاورت‌

پس‌ دل و جان از عطایم‌ شاد دار

وآنچه‌ کردم با تو ز احسان یاد آر