گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ اَلْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ اَلْقَتْلِ وَ لاٰ تُقٰاتِلُوهُمْ عِنْدَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ حَتّٰی یُقٰاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قٰاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ (۱۹۱) فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۹۲) وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ اَلدِّینُ لِلّٰهِ‌ فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَلاٰ عُدْوٰانَ إِلاّٰ عَلَی اَلظّٰالِمِینَ (۱۹۳) اَلشَّهْرُ اَلْحَرٰامُ بِالشَّهْرِ اَلْحَرٰامِ وَ اَلْحُرُمٰاتُ قِصٰاصٌ فَمَنِ اِعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اِعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُتَّقِینَ (۱۹۴)

و بکشید ایشان را هر جا که یافتیدشان و بیرون کنید ایشان را از هر جا که بیرون کردند شما را و فتنه سخت‌تر است از کشتن و کارزار مکنید ایشان را نزد مسجد الحرام تا آنکه کارزار کنند شما را در آن پس اگر کارزار کنند شما را پس بکشید ایشان را همچنین است پاداش کافران (۱۹۱) پس اگر بازایستید پس بدرستی که خدا آمرزنده مهربانست (۱۹۲) و کارزار کنید ایشان را تا اینکه نبوده باشد فتنه و باشد دین برای خدا پس اگر بازایستید پس نیست دشمنی مگر بر ستمکاران (۱۹۳) ماه حرام بماه حرام است و حرمتها قصاص است پس آنکه درگذرد بر شما پس تعدی کنید بر آن بمانند آنچه تعدی کردند بر شما و بپرهیزید خدا را و بدانید که بدرستی که خدا با پرهیزکاران است (۱۹۴)

هر کجا یابیدشان ریزید خون

هم نمایید از دیار خود برون

همچنان کز شهرتان کردند دور

هست این اخراجشان پاداش زور

فتنه از قتل است در معنی اشد

زآنکه آن یک تن کُشد وین ألف و صد

نیست جایز قتل ایشان بی کلام

جز که بر پاداش در بیت الحرام

از شما یعنی کُشند آنجا تنی

هم شما شاید کُشید اهریمنی

با شما و آنها کنند ار کارزار

هم به قتل آریدشان با ذوالفقار

این بود بی شک جزای کافران

نیست نیکی لایق بد گوهران

ایستند ار باز ز افعال وخیم

حق ببخشد چون غفور است و رحیم

یعنی از شرک و فتن بکشند دست

هر زمان بر حق ره برگشت هست

تا نباشد فتنه ای بکشید زار

مشرکان را بهر دین کردگار

دین بود یکجا خدا را زآنکه دین

طاعت است او را در اسلام از یقین

انقیاد امر حق دین است و بس

نیست بیرون زآن به معنی هیچ کس

هر که مخلوق وی است او را به قهر

عبد و منقاد است در هر یوم و شهر

لیک حکمت مقتضی بد کاختیار

باشد اندر دین نه قهر و اضطرار

مانع آمد از قبولش نفس دون

گفت زآن ریزید از آن بیگانه خون

فتنه تا برخیزد از ارض وجود

فتنه چون برخاست، دین یابد نمود

پس کِشند از کینه دست ار مشرکین

نیست عدوانی بر ایشان ز اهل دین

زآنکه عدوان ظالمان را بس بجاست

نیست ظلم آیند گر در راه راست

ظالمان را کُشتن از عدل است و داد

پاک گردد ارض از لوث فساد

همچنین از سینه وسواس تو سهل

شد برون چون کُشته شد خنّاس جهل

وسوسه ز ابلیس نفس سرکش است

او چو بیرون رفت حال دل خوش است

ارض فکرت پاک گردد از فساد

وآن بود موقوف بر جهد و جهاد

مشرکین کردند در شهر حرام

آنچه منع و قتل ز اهل حق تمام

هم جزا ء بر مِثل باید دادشان

داد بر باد فنا ء بنیادشان

بر شما هر چند در شهر حرام

قتل باشد منع، لیک از انتقام

نیست حرمت بلکه فرض است و حلال

تا نگردد خصم غالب در جدال

بر شما گردید حرمت ها قصاص

مر شوید از کید غدّاران خلاص

قتل در شهر حرام ارچه بد است

این تعدّی لیک حد معتد است

چون گذشتند از حد، از حد بگذرید

پردة پرده دران را بردرید

پرده بهر پرده داران لایق است

نی بر آن کو بر تجرّی شایق است

اهل اسلام اتَّقُواْ اللهَ واعلَمواْ

حق بود با متقین بی گفتگو

می بپرهیزید و دانید اختصاص

سوی حرمت ها جنایات و قصاص

جمع حرمتها بود از روی حد

حرمت احرام و ماه و هم بلد