گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلْقِصٰاصُ فِی اَلْقَتْلیٰ اَلْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ اَلْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ اَلْأُنْثیٰ بِالْأُنْثیٰ فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّبٰاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدٰاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسٰانٍ ذٰلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اِعْتَدیٰ بَعْدَ ذٰلِکَ فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۱۷۸)

ای آنان که گرویدید نوشته شد بر شما قصاص در کشتها آزاد بآزاد بنده ببنده و زن بزن پس هر که در گذشت مر او از برادرش چیزی پس از پی رفتنی است بنیکی و ادا کردن بسوی او بنیکی این سبک کردنی است از پروردگارتان و رحمت پس هر که درگذشت از حد بعد از این پس برای اوست عذاب پر درد (۱۷۸)

ای گروه مؤمنان از عام و خاص

بر شما بنوشته شد حکم قصاص

«کُتِب «یعنی بر شما گردید فرض

همچو بهر سطح و طول و عمق و عرض

مر قصاص آن لازم کونیت است

ظلّی از اضلال عدل حضرت است

بر ازاله و نفی عدوانی که آن

مر سبوعی قوّه را باشد نشان

چون تصرّف کرد حق در عبد خویش

تا کند در خویش فانی از خودیش

می دهد از حرّ روحش در عوض

محض بخشش روح بهتر بی مرض

هم نماید عبد قلبش را بدل

حق به قلبی بی کدورت بی علل

گیرد از اثنای نفسش نقص حال

موهبت را تا دهد بر وی کمال

زین مقاصت که کند با بنده حق

ساخت بر اعظم حیاتش مستحق

آن حیات عارفان است و خواص

کز پی هر کُشتنی باشد قصاص

نفس حیوان را بکُش تا کم شود

پس ز حیوانی رهد آدم شود

همچنین فرض است در تبدیل و نقل

کُشتن آدم پی احیای عقل

عاقلان کُشتند زآن بهر نشان

آدمی را که نبودش نور جان

آدمیّت نی همین گوش و سر است

آدم است آن کز دو عالم برتر است

مرده از هر رتبه، وز نور حیات

هست او را تا مقام جمع ذات

صورت آن نزد اهل معرفت

حکم عدل اندر قصاص است و دیت

پس هر آنکه شیئی از وجه وجیه

عفو کرده شد مر او را از اخیه

قاتل اعنی یافت عفو از اهل دم

وز دیت چیزی مر او را گشت کم

اهل دم را حق برادر خوانده زآن

که برادر گشته در مهر امتحان

زآنکه هم عِرق است با او نزد هوش

خونش از غیرت بود دائم به جوش

گر ولی دم ببخشد درهمی

پیروی کرده است بر نیکی همی

عفو کرد آن خون و بگذشت از قصاص

وز دیت هم کاست کو یابد خلاص

پس ادای حقّ نیکی سوی او

می رسد، وین است پاداش نکو

و اینست هم تخفیف رب و رحمتی

در اداء دانه یابد ملکتی

ور کسی بگذشت زین بعد از قبول

یعنی از عفو و دیت آرد نکول

کرد عفو و گشت راضی بر دیت

پس ز عفو و صفح گرداند نیت

یا پشیمان گشت زآن قدری که کاست

از دیت وز بعد بخشش باز خواست

یا پس از اخذ دیت بد دل شود

بر قصاص از غیر حق مایل شود

یا ز اقسام ثلاثه در قصاص

حکم را بدهد به یک قسم اختصاص

بهر او باشد عذاب دردناک

رفته از راه نجاتی بر هلاک

آن ثلاثه شد قصاص و انتقام

یا دیت یا عفو در تنظیم تام