گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا کَسَبْتُمْ وَ مِمّٰا أَخْرَجْنٰا لَکُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ تَیَمَّمُوا اَلْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّٰ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۲۶۷)

ای آن کسانی که ایمان آوردید انفاق کنید از خوبهای آنچه کسب کردید و از آنچه بیرون آوردیم برای شما از زمین و قصد مکنید پلید را که از آن انفاق کنید و نیستید گیرنده آن مگر آنکه چشم بپوشید در آن و بدانید که خدا بی‌نیاز ستوده است (۲۶۷)

مؤمنان لله دهید از حسن ذات

آنچه را کردید کسب از طیّبات

وز هر آن کردیم خارج از زمین

بر شما و آن جمله باشد مستبین

حبّه ها کآن جمله شد قوت بشر

میوه ها کآن شد شجرها را ثمر

قصد هم نارید بر شیء پلید

تا کنید انفاق از آن بی عقل و دید

یعنی از اشیاء نامطبوع خوار

که شما را هیچ آن ناید به کار

خُبث چبود، بذل شیء ناپسند

که شود انفاق از او زشت و نژند

تا نگیرید آنچه غمض از وی رواست

چشم پوشیدن ز هر سویی سخاست

می بدانید اینکه آن دانای راز

باشد از صدقات خلقان بی نیاز

خیر صدقات است راجع بر شما

او غنی است و حمید و ذوالعطا

حمد معطی واجب آمد بر عباد

حمد ممدوح است از عشق و وداد

بگذرد عاشق ز هستی بهر دوست

بذل اموال اندکی ز انفاق اوست

کی به یاد اوست چیزی جز خدا

تا کند انفاق از روی ریا

او گریزد از وجود خود همی

پیش او تا چیست بذل درهمی

گر جوی بودت به سر سودای عشق

با تو می گفتم کمی ز اعطای عشق

پست تر چیزی که بدهد بهر دوست

جان و سر باشد که او دارای اوست

بر تو حق داد آنچه زو بهتر نبود

وآن حیات و جان بود بعد از وجود

در نهانی دانش و عقل و کمال

در عیان هر نعمتی با ملک و مال

تو دهی در راه او خاشاک و خس

بر چنین انصاف، لعنت باد و بس