گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

رخساره‌ات ای تازه گل گلشن روح

نازک بود آن قدر که هر شام و صبوح

نزدیک به دیده گر خیالش گذرد

از سایهٔ خار دیده گردد مجروح

خواجه عبدالله انصاری

اند رهمه عمر من شبی وقت صبوح

آمد بر من خیال آن راحت روح

پرسید ز من که چون شدی ای مجروح

گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجه عبدالله انصاری
سنایی

اندر همه عمر من بسی وقت صبوح

آمد بر من خیال آن راحت روح

پرسید ز من که چون شدی تو مجروح

گفتم ز وصال تو همین بود فتوح

انوری

عمری بادت کزو به رشک آید نوح

راحی به کفت کزو خجل گردد روح

شام همه شبهات به صبح آبستن

صبح همه روزهات ضامن به صبوح

میبدی

اندر همه عمر من شبی وقت صبوح

آمد بر من خیال آن راحت و روح

پرسید ز من که چون شدی ای مجروح؟

گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح‌

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه