گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

اند رهمه عمر من شبی وقت صبوح

آمد بر من خیال آن راحت روح

پرسید ز من که چون شدی ای مجروح

گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح