صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴

خویش مکن زمانهان خیز و بیا سخن بگو

رمزی از آب لب و دهان بی‌لب و بی‌دهن بگو

عشق ترا چو سرجان از همه کس کنم نهان

نیست منی در این وصف رخت بمن بگو

۳

از دل خویش بوی تو می‌شنوم بموی تو

می‌کشدم بسوی تو زلف تو زان‌شکن بگو

سر و قدا قیام کن در دل ما خرام کن

رخ بنما کلام کن گرد گل از چمن بگو