سوگند خوردهایم بموی تو بارها
تا بگذریم در غمت از اختیارها
گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار
زان بیخبر که داده بیاد او قرارها
داند کسی که روزش از آن طره گشته شام
بر عاشقان گذشته چسان روزگارها
گیرم مگر که دامنت اندر رهی بکف
چون خاک شدن نشیمن من رهگذارها
شرم آیدم بجان تو کائی مرا بسر
بینی چه کرد عشق تو با جان نثارها
شاید یک اَرزِ حال غریبی کنی سراغ
کز عشق تست در بدراندر دیارها
ز آغاز عمر پیشه من بود درد و غم
تا چون بود زعشق تو انجام کارها
تا رو نهادم از غم عشقت بکوه و دشت
شستی زروی سیل سر شکم غبارها
چون میزدم بوادی سرگشتگی قدم
یارا نبود سرکشی از زخم خارها
در سوزش فراق تو هر شام تا سحر
بد موی بر تنم همه چون نیش مارها
بیرون دلی ز حلقه زلفت یکی کجاست
کاری بدام و بندیش آسان بتارها
مانا بوعده تو هنوزم امیدوار
چشم ار چه شد سفید همی ز انتظارها
آنکس که شد زنرگس مستت غرابه نوش
مینشکند ز ساغر و جامش خمارها
خط بر دمید گرد رخت یا کشیدهاند
بر باغ گل ز سبزه ریحان حصارها
با طلعت تو فارغم از باغ و گل که هست
شرمنده پیش روی بدیعت بهارها
رفت آنچه بود جز غم روی تو در نظر
ما را بس است یاد تو از یادگارها
داند کمال شعر کجا هر مکدری
شعر صفی است آیت صفوت شعارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و درد عاشقانهای اشاره دارد که شاعر به عشق خود ابراز میکند. او از سوگند به موهای معشوق و تعهد به پیمودن راه عشق سخن میگوید. شاعر بیان میکند که دلش همچنان به زلف معشوق وابسته است و زندگیاش تحت تأثیر غم عشق او سپری شده است. او از سختیها و رنجهایی که در پی این عشق تحمل کرده، میگوید و نشان میدهد که عشقش او را به جایی کشانده که هیچ آرامشی ندارد. همچنین، او از امید به دیدار معشوق و یاد او سخن میگوید. نهایتاً، شاعر به این نتیجه میرسد که تنها یاد معشوق برایش کافی است و غم او در زندگیاش حاکم است. شعر در نهایت بر زیبایی و عمق احساسات عاشقانه تأکید دارد.
هوش مصنوعی: ما بارها به موی تو قسم خوردهایم که برای غم تو از همه اختیارات خود بگذریم.
هوش مصنوعی: گفتم که دل به گیسوان تو آرام بگیرد، اما او که از این موضوع بیخبر است، باعث شده که تنها یاد او برای دل، آرامش بیاورد.
هوش مصنوعی: کسی خبر دارد که روز به پایان رسیده و شب آغاز شده، و این تغییرات چگونه بر عاشقان تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: فرض کن که در راهی غمانگیز، دامن تو به خاک آغشته شود، آیا از این موضوع ناراحت میشوی؟ زیرا من پرندهای در این مسیر هستم که در میان رهگذران سرنوشتساز قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: مرا خجالت میآید از اینکه ببینم چقدر عشق تو با جان من و جانباختنها چه کرده است.
هوش مصنوعی: شاید برایت اتفاقی عجیب بیفتد که به عشق تو در سفرهایی که میروی، برمیگردی و به آن فکر میکنی.
هوش مصنوعی: از آغاز زندگی، من درگیر درد و غم بودم، اما با عشق تو کارها به پایان میرسند.
هوش مصنوعی: وقتی از غصه عشق تو بیرون رفتم، کوه و دشت را شستم و چهرهٔ دردمند خود را از غبارها پاک کردم.
هوش مصنوعی: وقتی به بیابانی پر از سرگردانی وارد شدم، کسی کنارم نبود که بتوانم از دردهای ناشی از خارها فرار کنم.
هوش مصنوعی: در شبهایی که دوری تو را احساس میکنم، تا صبح دردی سوزان بر تنم حس میشود که مانند نیش مارها آزاردهنده است.
هوش مصنوعی: کسی در خارج از دایره زلفهای تو وجود ندارد، کار من آسان است و میتوانم راحت او را به دام بندم.
هوش مصنوعی: من هنوز به وعده تو امیدوارم، حتی اگر موهایم از انتظار سفیدی بزند.
هوش مصنوعی: کسی که تحت تأثیر زیبایی تو قرار گرفته و دیوانهوار به تو عشق ورزیده است، هرگز از نوشیدنیهای خود سیر نمیشود و شوق و حال خوبش را از دست نمیدهد.
هوش مصنوعی: بر چهرهی تو خطی افتاده و یا بر باغ گل، حصاری از سبزه و ریحان کشیدهاند.
هوش مصنوعی: با زیبایی تو، ما به باغ و گل نیازی نداریم، چون جلوههای تو شرمنده جلوههای بهار هستند.
هوش مصنوعی: تمام چیزهایی که بر ما گذشته، فراموش شده و تنها غم چهرهی تو باقی مانده است. یاد تو برای ما کافی است و از یادگارهای دیگر بینیازیم.
هوش مصنوعی: میدانند که بهترین شعر کجا است، زیرا هر شعر ناخالصی در خود دارد و فقط شعر خالص نشانهای از پاکی و زیبایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نثره برد ز نثر بدیعت نثارها
شعری کند ز شعر لطیفت شعارها
گشته خجل زرای تو خورشید روزها
بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها
عاجز بود ز شرح کمالت زبانها
[...]
بسیار عمرها و بسی روزگارها
بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها
روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون
هر یک مسخرند به تکلیف کارها
وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان
[...]
باد سهند بین که : برین مرغزارها
چون میکند ز نرگس و لاله نگارها؟
در باغ رو، که دست بهار از سر درخت
بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها
ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست
[...]
وقت است جوش باده زند لاله زارها
میگون شود ز لاله لب جویبارها
طوفان لاله از سر دیوار بگذرد
گردد نهفته در گل بی خار، خارها
زرین تر از بساط سلیمان شود زمین
[...]
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها
خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها
باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.