گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

کز هر شکنج و غم که در امکان سراغ داشت

در عهد زر خرید و بر اعضای خود گذاشت

در نینوا لوای نبی زد به خاک و خون

در یثرب آن علم که ابوبکر برفراشت

آبش ز خون آل علی داد این عمر

هر تخم کین که آن عمر اندر یزید کاشت

جان در بهای آب در آن رسته شاه دین

ارزان همی فروخت ولی مشتری نداشت

مهمان نکشته کس دگر از دشمنان هنوز

با آنکه بدعتی است که دشمن بنا گذاشت

در خیمه اشک دیده زنان را به جای شرب

در پهنه زخم سینه یلان را به جای چاشت

کلکش زبان بریده و دفتر سیاه روی

شد هر کرا حدیثی ازین داستان نگاشت

یا رب به خون و خاک شهیدان کربلا

می بخش ایمنی به صفایی ز هر بلا