صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳ گفتم دلت از ناله کنم نرم چه سود در سنگ تو آتش مرا راه نبود چندان که مرا عمر و شکیبائی کاست هر روز جفای تو و حسن تو فزود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که ناله کردن و شکایت از معشوق فایدهای ندارد، زیرا دل سنگی او جایی برای آتش عشق من ندارد. علاوه بر این، با گذر زمان، تنها عذاب و زیبایی معشوق او را بیشتر میکند و تحمل او را کاهش میدهد.
هوش مصنوعی: گفتم که با نالههای دلدردم تو را نرم کنم، ولی چه فایده دارد، زیرا آتش من به سنگ تو راهی ندارد.
هوش مصنوعی: هرچه از عمر و صبر من کم میشود، به همان اندازه هم جفا و زیبایی تو افزایش پیدا میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
...
...
بفنود تنم بر درم و آب و زمین
دل بر خرد و علم به دانش بفنود
اول رخ خود به ما نبایست نمود
تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما
ناچار ترا دلبر ما باید بود
ز اول که مرا عشق نگارم بر بود
همسایه به شب زناله من نغنود
کم گشت کنون ناله که عشقم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
آن دل ، که ببند عشق کس بسته نبود
عشق تو بیامد و ببست و بربود
ای ماه ز رشک روی تو ناخشنود
در حال دل بنده چه خواهی فرمود ؟
گر مرگ برآورد ز بدخواه تو دود
زآن دود چنین شاد چرا گشتی زود
چون مرگ ترا نیز بخواهد فرسود
از مرگ کسی چه شادمان باید بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.